loading...
دفاع مقدس
به سایت ما خوش آمدید
علی شعرباف مقدم بازدید : 10 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)

فرازهایی از دل نوشته هایشهدا

 

 

دست نوشته ای از شهید

 

سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان مخلص او..... از اینکه بنده بد و گناهکار خدایم سخت شرمنده ام و وقتی یاد گناهانم می افتم آرزوی مرگ می کنم ولی باز چاره ام نمی شود.
هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم ، جز اینکه دلم را به دو چیز خوش کرده ام: یکی اینکه با این همه گناه، او دوباره مرا به سرزمین پاکی و اخلاص و صفا و محبت بازم گرداند. پس لابد دوستم دارد و سر به سرم می گذارد، هرچند که چشم دلم کور است و نمی بینم و احساسش نمی کنم اگر چنین نبود پس چرا مرا به اینجا آورد؟
دوم اینکه قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدیهایم بسیار دلسوزم. لحظه ای حاضر به رنجش کسی نمی شوم، حتی رنجش بسیار کوچک و ناچیز، ولی در عوض برای خوشنودی دیگران حاضر به تحمل هرگونه رنجی می شوم. بله! به این دو چیز دل خوش کرده ام.
اگر دوستم داری که مرا به اینجا آورده ای پس به آرزویم که .... برسان.
ای کسانی که این نوشته را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او، به بالاترین درجات دست یابند. البته در این امر شکی نیست ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنهکار خدا به آرزویش رسیده است.
حالا که به عینه دیدید، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا می کنم، بیایید و به خاکش بیفتید و زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید. با او آشتی کنید. زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یکبار از ته دل صدایش کنید. دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید و دیگر هر چه می کند، او می کند و هر کجا که می برد، او می برد......

 

شنبه 7/4/65
ساعت 5 بعدازظهر
بنده مخلص و گنهکار، امیر حاجی امینی

 

علی شعرباف مقدم بازدید : 8 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)

شما براي اين مرز و بوم رقم زده‌ايد.

خالصانه آمده‌ايم تا زيارتتان كنيم و با دل‌هاي خسته اما اميدوار، خدا را در اين مكان اهورايي با بغض‌هاي شكسته فرا بخوانيم و بگوييم كه شهدا! ما شما را فراموش نكرده‌ايم... اصلاً مگر حماسه، شهادت، هويزه، طلائيه، بستان، صداي غرش توپ‌ها، حسين فهميده‌ها و باكري‌ها، چمران‌ها، آويني‌ها و ... فراموش شدني هستند؟

نه، ما آمديم تا بگوييم كه شما در روح و باطن ما جاي داريد. آمده‌ايم تا بگوييم هان اي عاشوراييان! عاشورايي ديگر در پيش است. آمده ايم تا هوار بزنيم: هاي اي شهدا، راه شما، انديشه شما و تفكر شما در روح و روان جامعه ايراني جاي دارد.

اي شهداي گمنام و اي غلطيده‌شدگان در سرب‌هاي سرد و سنگين كه به عشق مام ميهن و انقلاب و اسلام، سر بر سوداي عشق گذاشتيد.. اينجا كجاست؟ ما كيستيم... شما كه بوديد؟ و كجاييد؟ بر مزار كدامتان بگرييم كه بغض امان نمي‌دهد، بگرييم، گريه مگر دوا كند ... مي‌گرييم اما زهي تاسف كه گريه نيز دوا نمي‌كند ... كاش كه در ِشهادت باز بود و ...

علی شعرباف مقدم بازدید : 13 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)

ستاره ي آسمان ها

بسم رب الشهدا و الصديقين دلم را به آسمان ها مي سپارم تا نوشته هايش را به تو نشان دهد تا شايد دفتر قلبم را ورق بزني و گوشه اي از آن را بخواني پس برايت مي نويسم ، از دل غريب خود برايت مي نويسم ، آري خيلي دلم مي خواست با تو بودم در ميان ابرها ، پيش خدا بودم نمي داني كه چقدر برايت دلتنگم، اشك هايم سرازير است اي شهيدم، مي خواهم با تو صحبت كنم اما با چه زباني ؟!... با اين زبانم كه پر از گناه است؟نه نمي توانم! چگونه مي شود مهمان آسمان باشم و با زبان زميني خود صحبت كنم نمي دانم ، چه كنم ؟ پس با زبان كودكي ام برايت مي نويسم چرا كه به آسمان نزديك تر است وقتي كوچكتر بودم، مادرم هميشه از تو مي گفت ، از خوبي هايت، از نماز شب هايت، از وفاداري هايت و بالاخره از گذشت و ايثارت ... من از تو فقط همين ها را به يادگار دارم هر صبح تصوير تو را مي نگرم تا شايد تو هم به من نظري كني مادرم مي گفت تو هر پنجشنبه وقتي كه به مدرسه ي طلبه قم مي رفتي به خانه ما هم سري مي زدي . نمي دانم، آيا الان هم مي آيي؟ حتما ، تو مي آيي . باور كن ، هر پنجشنبه عطر وجودت را حس مي كنم اما چرا نمي بينمت ؟ چرا صورت پر نورت را برايم نما يان نمي كني ؟ مي دانم ، اين تقصير چشم هاي من است. آن قدر گناه كرده ام كه اين گناهان چون پرده اي روي چشم ها يم شده اند و من تو را نمي بينم اي كاش دستم را مي گرفتي تا اين قدر احساس تنهايي نمي كردم . اي شهيدم ، تو اتينك در آسمان ها ماه مجلس شده اي عين ستاره ها چه زيبا مي درخشي خوش به حال آن شبي كه تو به آن نور مي دهي تو به آن آرامش مي دهي اي كاش من هم شب ها به جاي خفتن در زمين در آسمان ها بودم

علی شعرباف مقدم بازدید : 10 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)
و آن هنگام که در جلوی چشمان پاکت یاران شهادت طلب می رفتند و شجاعت را در عین از خود گذشتگی و ایثارتمام کردند  تا آن هنکام که در بین تیر و ترکشهای فراوان ایستادی و نماز بر پا داشتی، هیچ نمی پنداشتی که نعمت بزرگ شهادت نصیب تو نیز خواهد شد .
حال رفتی و ما مانده ایم، ای شهید پاک نام و یادت در میان تمام ذهن ها تمام ایثار ها و تمام
شجاعت ها به جا مانده، حال این حسرت شهادت را چه کنم ، مگر این که تو سفارش این بنده ی حقیر را بکنی ای پاک ترین پاک نامان......
علی شعرباف مقدم بازدید : 9 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)

همسفر مهتاب، سلام!

انگار همين ديروز ديرباز بود كه عشق روي كيسه‌هاي شني مبعوث شد و ناگهان يك نارنجك را روي فاصله هاي فانسقه‌ي زمين بست و تو در آستانه سيزده سالگي سبز، روي هزار و سيصد و چند هشتي سيم خاردار بلوغ يافتي و بزرگ شدي!

ديروز پوزه‌ي شغالان را به خاك ماليدي اما امروز نيز چنان گرگ‌ها به دريدن گلوي چكامه‌خوان چكاوك‌هاي شرقي مشغولند

كه دب اكبر هم جذام گرفته است.

آه، اي آيينه‌ي آفتاب گمشده!

چگونه پريروز پوتين‌هاي پاشنه بلند در باطلاق‌هاي زخمي جنوب گم شد و ما سال‌هاست كه از پس كده‌هاي تنگي نمور، در انتظار آفتاب، پرنده، گياه و رويشي دوباره‌ايم؟!

اكنون تو نيستي تا بهانه‌اي بزرگ براي بودنمان باشي. حالا فقط تنها دلخوشي‌مان اين است كه بر باره‌ي انتظار، مردي به رنگ ماه همچنان ايستاده است و بهار را قسمت مي‌كند

علی شعرباف مقدم بازدید : 8 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)

شفاعت کنید ما را هم

سلام بر حسین قافله سالار کربلا، سلام بر نینوا محراب قبیله ی عشق و سلام بر حنجره های ترک خورده که هر شب روبروی قبله انتخاب ، شاهد چشمک زدن ستاره ها بوده و در سایه روشن ماه چفیه های رها شده در باد را به نظاره نشسته اند.

شهدا مدیون شماییم  به خدا. شما مگر جوان نیودید مگر آرزو نداشتید مگر خود را دوست نداشتید پس چرا رفتید جبهه؟ با چه چیزی میتوان شما را قیاس کرد

خدا به ما توفیق دهد تا جواب  این چرا را دریابیم .

ای دوستار شهدا  بدانید ساحل اروند ، ابادان، شلمچه، طلائیه و چزابه گنجینه هایی از سروده های آتشینی است که 23 هزار شهید در نینوای ایران سرودند و من و تورا به متن محرم فرا میخوانند تا صبح سبز انتظار رقم خورد.

 انشاءا...

خدایا به ما هم توفیق شهادت بده

امین

علی شعرباف مقدم بازدید : 8 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)
پير ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در اين دايره سرگردان است

 پير ما گفت كه مردان الهي مردند كه به دنبال رفيق ازلي مي گردند

 شهدا رفتند و ما مانده ايم .  براي جانبازان که ماندن چه کرديم ؟

براي آزادگان چه کرديم؟ براي خانواده شهدا چه کرديم ؟

 نمي دانم ما كه لياقت حضور در جبهه ها و زندگي در كنار آنها را نداشتيم آي كساني كه دم از شهدا مي زنيد مرد باشيد و بر سر عهد و پيمان خود بمانيد تا نكند پشيمان و سرافكنده و روسياه در محضرشان شويم .

شهدا را ياد کنيم . شده با ذکر يک صلوات .

بار ها از اين که زنده هستم و دارم روي دم اون آدم هاي بزرگ بازدم مي دهم از زنده بودنم

خجالت مي کشم . خدايا تو خودت مي دانيد در دل و قلب من چه مي گذرد .

در باغ شهادت را بستند ...

علی شعرباف مقدم بازدید : 9 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)

متن ادبي: ( اين يادداشت در 29 مي 1960 در آمريكا نوشته شده است.)

اي خداي بزرگ، اي ايده آل غايي من، اي نهايت آرزوهاي بشري، عا جزانه در مقابلت به خاك مي افتم، تو را سجده مي كنم، مي پرستم، سپاس مي گويم، ستايش مي كنم كه فقط تو، آري فقط تو اي خداي بزرگ شايسته سپاس و ستايشي، محبوب بشري، فقط تويي، گمشده من تويي. ولي افسوس كه اغلب تظاهرات فريبنده و زود گذر دنيا را به جاي تو مي پرستم.به آنها عشق مي ورزم و تو را فراموش مي كنم! اگر چه نمي توانم آنها را هم فراموشي( بنامم) چون يك زيبايي يا تظاهر فريبنده نيز جلوه توست و مسحور تجليات تو شدن نيز عشق به ذات توست.

من هر گاه مفتون هر چيز شده ام، در اعماق دل خود، به تو عشق ورزيده ام، بنابر اين اي خداي بزرگ، تو از اين نظر مرا سرزنش مكن. فقط ظرفيت و شايستگي عطا كن تا هر چه بيشتر به تو نزديك شوم و در راه درازي كه به سوي بوستان بي انتها و ابدي تو دارم، اين سبزه ها و خزه هاي ناچيز نظر مرا جلب نكند و از راه اصلي باز ندارد...

 

بر گرفته از كتاب خدا بود و ديگر هيچ نبود 

   اثردكترشهيدمصطفی چمران                           

علی شعرباف مقدم بازدید : 8 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)

زندگینامه شهيد مهدي زين الدين

نام بلند مهدي زين‌الدين درسال 1338 در انبوه زمينيان درخشيد و هستي آسماني‌اش در خاك تجلي يافت. او در خانواده‌اي مذهبي و متدين متولد شد.
با ورود به مدرسه و آغاز زندگي تازه، مهدي اوقا ت فراغتش را در كتاب‌فروشي پدر مي‌گذراند. مهدي در دوران تحصيلات متوسطه‌اش به لحاظ زمنيه‌هايي كه داشت با مسائل مذهبي و سياسي آشنا شد.
در مسير مبارزات سياسي عليه رژيم پهلوي به دليل نپذيرفتن شركت اجباري در حزب رستاخيز از مدرسه اخرا ج شده بود، با تغيير رشته و عليرغم تنگنا و فشار سياسي تحصيل را ادامه داد و رتبه چهارم را درميان پذيرفته‌شدگان دانشگاه شيراز به دست آورد اما با تبعيد پدر به سقز از ادامه تحصيل منصرف شد
 و به شكل جدي‌تري فعاليت مبارزاتي را پي گرفت. پدر پس از زماني كوتاه به اقليد فارس تبعيد شد و دور از خانواده مدتي را در آنجا گذراند. با شروع مبارزات مردمي در سال 56 پدر مخفيانه به قم رفت و خانواده را نيز منتقل كرد. از آن پس مهدي به همراه پدر و جمعي ديگر در ساماندهي و پيشبردن انقلاب در شهر قم تلاشهاي بسياري كردند.
 با به ثمر رسيدن تلاشهاي جمعي و پيروزي انقلاب، مهدي ابتدا به جهاد سازندگي و سپس با تشكيل سپاه پا سداران به اين نهاد پيوست و پس از مدتي به عنوان مسؤول اطلاعات و عمليات سپاه پاسداران قم فعاليت‌هاي خود را ادامه داد. اين مسؤليت مقارن با توطئه‌هاي پيچيده و پي‌در‌پي ضد انقلاب بود كه او با توانايي، خلاقيت و مديريت بالايي كه داشت به بهترين شكل ممكن آنها را از سر گذراند و اين مر حله بحراني فعاليت سياسي را طي كرد.
هنوز نخستين شعله‌هاي جنگ تحميلي بر افروخته نشده بود كه آقا مهدي با طي دوره آموزش كوتاه مدت نظامي همراه با يك گروه صد نفره عازم جبهه‌هاي نبرد شد و نخستين تجربه رويارويي مستقيم با دشمن را پشت سر گذاشت. او در طول دوران حضورش مسئوليت شناسايي يگانهاي رزمي، مسئوليت اطلاعات و عمليات قرارگاه نصر، فرماندهي تيپ علي بن ابيطالب (ع)،‌ فرماندهي لشگر خط شكن علي بن ابيطالب (ع) و فرماندهي لشگر 17 علي بن ابيطالب (ع) را بر عهده گرفت.
سردار سرلشگر مهدي زين‌الدين در آبان ماه سال 1363 در حالي كه به همراه برادرش مجيد (مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشگر علي بن ابيطالب) براي شناسايي منطقه عملياتي از باختران به سمت سردشت در حال حركت بود، با ضد انقلاب منطقه درگير و پس از سالهاي طولاني انتظار، كليد باغ شهادت را يافت و مشتاقانه به سرزمين‌هاي ملكوتي آسمان هفتم بال گشود. يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.

علی شعرباف مقدم بازدید : 9 شنبه 13 مهر 1392 نظرات (0)

زندگینامه جاويدالا ثر حاج احمد متوسليان

فرمانده لشكر 27 محمدرسول‌الله(ص)

به سال 1332 ه.ش در خانواده‌اي مومن و مذهبي در يكي از محلات جنوبشهر تهران به دنيا آمد. دوران تحصيل ابتدايي خود را در دبستان اسلامي «مصطفوي» بهپايان برد. ضمن تحصيل، به پدرش كه در بازار به شغل شيريني فروشي اشتغال داشت، كمكمي‌كرد. احمد در همان سال هاي نوجواني با شركت فعال در هيات هاي مذهبي و كلاس هايقرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم و جنايات رژيم منحوس پهلوي آگاه شد و با سن و سالكمي كه داشت قدم به ميدان مبارزه با طاغوت گذاشت. پس از پايان دوره ابتدايي، درهنرستان صنعتي، شبانه به تحصيل ادامه داد و در سال 1351 موفق به اخذ ديپلم گرديد. سپس به خدمت سربازي اعزام شد و در شيراز دوره تخصصي تانك را گذراند و پس از آن، بهسرپل ذهاب اعزام شد.

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    مقام معظم رهبري
    همه انسانها می میرند ولی شهیدان این سرنوشت همگانی را به بهترین وجه سپری كردند ، وقتی قرار است این جان برای انسان نماند چه بهتر در راه خدا این رفتن انجام بگیرد.
    ***
    مهمترین امتیاز شهدای ما نسبت به كسانی كه در سایر كشورها در راه آرمانهای خود فداكاری می كنند انتخاب آگاهانه و به دور از احساس است.
    ***
    مظهر قدرت ایران شهدا هستند.

    آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 150
  • بازدید کلی : 1,216
  • اوقات شرعی